روشا یدونهروشا یدونه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

روشا هديه ای از سوی خدا

تولد 2 سالگی-مینی و میکی موس

تم تولد امسالت رو قصد داشتم فقط مینی موس انتخاب کنم ولی چون میکی رو هم خیلی دوست داشتم  کمی توی تزیینات از میکی هم استفاده کردم.  مینی موس رو با کله مشکی و دو تا گوش بزگ و پاپیون صورتی و میکی موس رو با شلوارک قرمز و دستکش سفید و کفش معروف زرد درست کردم.  کارت دعوت مهمونهای عزیزمون که برای عمو ها و بابا جون میکی موس و برای عمه ها مینی موس درست کردم.                            میز خوراکی که با مینی موس تزیین شده بود. میز برگه یادگاری که یا میکی موس...
20 بهمن 1392

به مناسبت روز تولد یدونه

دیروز دوشنبه 14 بهمن تولدت بود ولی چون وسط هفته بود برات جشن نگرفتیم ، یه جشن هفته پیش و یکی هم این هفته پنجشنبه برات میگیریم ولی به خاطر تولدت بردیمت سرزمین عجایب تا کلی بازی کنی و کیف کنی صبحش هم چون برف خوبی باریده بود با عمه مینا و نگار و چند تا از دوستهای نگار و ماماناشون رفتیم پارک شقایق توی سعادت آباد برف بازی . از آخرین باری که بردیمت سرزمین عجایب و کلی گریه کردی یکبار دیگه خواستم ببرمت که از در ورودیش تو نرفتی  و گریه کردی که بریم بریم من هم چون تنها بودم نتونستم راضیت کنم و برگشتیم خونه. دیشب هم تا از پله ها رفتیم بالا گریه کردی که مامان بریم که بریم ولی بابایی بغلت کرد و چند دور زدیم تا به محیط و ...
15 بهمن 1392

برنامه ریزی تولد

گل مامان ، یدونه مامان تولدت مبارک . از نظر من و بابا 14 بهمن ساعت 9:25 صبح تولد فرشته کوچولومونه ولی روز شمار وبلاگت میگه امروز پایان یکسالگیته. از یکی دو ماه پیش با بابا در مورد تولد دوسالگیت مشورت کردم و دو تا پیشنهاد برای گرفتن تولد 2 سالگی دادم که بابا موافقت نکرد و گفت برای امسال زوده و هنوز کوچولویی و نمیتونی باهامون همکاری کنی  .در نهایت تصمیم گرفتیم که تولد خانوادگی بگیریم با خانواده مامانی و بابایی از روزی که تصمیم گرفتیم کم کم کارهای تولدت رو میکردم ولی خیلی مطمئن نبودم که بتونیم خانواده بابایی رو دعوت کنیم چون نی نی عمه ثریا روز اومدنش رو بهمون نگفته بود و معلوم نبود کی جوجوی عمه بهمون اضافه میشه ولی بعد از بدنیا ...
13 بهمن 1392

امام زاده صالح

عزیز مامان بالاخره بعد از گذشت 20 ماه از نذری که توی دو ماهگیت عمه میترا برای چشمهای خوشگلت کرده بود چهارشنبه رفتیم امام زاده صالح . توی دو ماهگیت خیلی برای چشمات ما رو ترسوندی و اون لحظه دیگه هممون دست به دعا شدیم و هر کسی برات یه نذری کرد عمه هم نذر کرده بود اگر چیزی نباشه یه چهارشنبه ببریمت امام زاده صالح ولی کو چهارشنبه ایی که بابا زود بیاد و بتونیم بریم ولی این چهارشنبه به خاطر تعطیلی تونستیم بریم . چون نمیتونستم هم چادرمو روی سرم نگه دارم هم از یه دختر زبل مواظبت کنم فرستادمت پیش بابا قسمت مردونه و بابا هم عکسی ازت نگرفت فقط چند تا عکس توی حیاط گرفتیم که تقاضای منا منا میکردی دخترم مثل مامانیش عاشق خیارِ ...
26 مهر 1392

بوستان نوروز

پنجشنبه  صبحانمون رو با نون خوشمزه ایی که عروسکم خریده بود نوش جون کردیم و روز پاییزیمون رو با رفتن به پارک نوروز که نوروزامسال افتتاح شده بود شروع کردیم. دوپینگ دخترم بعد از کلی پیاده روی برای دختر زبل من هیچ چیزی مانع نیست جوجوها بای بای         ...
13 مهر 1392

آخر هفته تابستونی

چهارشنبه برای شام دعوت بودیم خونه عمو داوود تا برسیم خونشون پشت صندلی با عمه مهناز نشسته بودی و همش ماه رو به عمه نشون میدادی میگفتی ما و یا با ماشینهای کنارمون بای بای میکردی خلاصه که از ترافیک سنگین همت چیزی متوجه نشدی و سرحال رسیدیم و تا آخر شب هم سوار ماشین ماه تیسا تا تونستی بازی کردی و کیف کردی. دوتاوروجکها برای شام ماکارونی خوردن و صورت نشسته دوباره مشغول بازی پنجشنبه صبح هم با بابا تصمیم گرفتیم بریم باغ پرندگان تهران، که درآخر طی یک همه پرسی هیچ کس باهامون نیومد و سه تایی رفتیم. به نظرم تلاش مسئولین برای ساخت باغ پرندگان تهران به طوری که برابری کنه با باغ پرندگان جاهای دیگه ...
10 شهريور 1392

لواسان (2)

قربون اون لبهای نارنجیت برم که با پفک رژ زدی   بابا محمد و نگار جون منتظر تا روشا روشون آب بریزه   وقتی متوجه میشی دارم ازت عکس میگیرم دیگه هر چی صدات کنم بر نمیگردی اینجا هم نگار جون به زور تونست راضیت کنه تا من ازت عکس بندازم روشا یدونه با پسر عمو ش مهدی که یا مامان یا عمو یا بابا صداش میکنی   از صبح تا زمانی که برگردیم به غیر از 2 ساعتی که خوابیدی همش داشتی آب بازی میکردی یا روی صندلی نشسته بودی و پاهات توی آب بود . دخترم کل بدنش آفتاب سوخته شد ولی به قول عمه مهناز شبیه بچه خارجیا شدی با اون چشمای خوشگلت.     ...
20 مرداد 1392

یه ولنتاین سه نفره

امروز به مناسبت روز عشق سعی کردم کمی میز ناهارمون متفاوت باشه از شانس خوبمون هم بابایی امروز برای چند ساعتی رفت سر کار تا فرصتی شد میز رو بچینم و کمی هم خودمون رو خوشگل کنم ولی به خاطر هول بودنم کمی ژله رو زود برداشتم شکلش زیاد جالب نشد ولی هدفم کمی سوپرایز کردن بابایی بود که موفق شدم.   چه عشقی درمیکنن این پدر دختر با هم ولنتاین رو به همسرم که عاشقشم و عشق کوچولوم تبریک میگم . عاشق هردوتاتونم ...
5 فروردين 1392

جشن قدم روشا

اولین تاتی روشا در 9 ماه و 26 روزگی       کیک پوشک که هیچ مناسبتی با جشن قدمت نداره همینجوری دوست داشتم درست کنم تزئینات خونه همه این پاهارو یکبار کندی دوباره زدم و تا اومدن مهمونها روشو پوشوندم تا نکنی تزئینات شام   اردور فلفل دلمه ایی و سوپ جو مثلا روی سالاد با هویج پا درست کردم روی مرصع پلو هم ته دیگ پا درست کردم که کمی بهم خورد الویه شبیه کفش با  نان ، بازم مثلا شبیه کفش برانی لبو و برانی بادنجان و ترشی کیکت که کلی داستان باهاش داشتیم که قرار بود قرمز کم رنگ باشه با کفشهای ...
5 فروردين 1392